جدول جو
جدول جو

معنی رطب خوار - جستجوی لغت در جدول جو

رطب خوار
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه رطب خورد. خورندۀ رطب:
رطب بر خوان رطب خواری نه برخوان
سکندر تشنه لب بر آب حیوان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراب خوار
تصویر شراب خوار
شراب خور، باده خوار، می خواره، می پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب خوار
تصویر آب خوار
ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رباخوار
تصویر رباخوار
کسی که سود پول می گیرد، نزول خور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبل خوار
تصویر طبل خوار
پرخور، مفت خور، برای مثال لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار / بانگ طبلش رفته اطراف دیار (مولوی - ۹۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
(رُ طَ)
مانند رطب. مثل خرما. خرماکردار. (یادداشت مؤلف) :
به فیاضی که بخشد با رطب خار
که بی خارم نیابد کس رطب وار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
سودخوار. پاره خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). فزونی خوار. زیادتی خوار. خورندۀ سود مرابحه. پول رباخوار. (ناظم الاطباء). کسی که در دادوستد ربا میگیرد. (ناظم الاطباء) :
رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم که هم درنفس جان بداد.
سعدی.
و رجوع به ربا و رباخواره شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
مجان و رایگان خوار. مفتخوار. شکم خواره. شکم بنده. عبدالبطن. پرخوار. اکول:
جیفهاللیل است و بطال النهار
هرکه او شد غرۀ این طبلخوار.
مولوی.
لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار.
مولوی.
صوفیان طبلخوار لقمه جو
سگدلان همچو گربه روی شو.
مولوی.
طبل و رایت هست ملک شهریار
سگ کسی که خواند او را طبلخوار.
مولوی.
رایتان این بود و فرهنگ و نجوم
طبلخوارانید و مکارید و شوم.
مولوی.
در حاشیۀ مثنوی چ علاءالدوله در شرح بیت ذیل از مثنوی:
کاندرین زندان بماند مستمر
یاوه تاز و طبلخوار است و مضر.
نوشته است:طبل خوار رمیدن بود، میگوید: بیفایده ای بهر سو بتازد، و بی جنبش دست رمیدن گیرد، و زیان رساند - انتهی. مفتخواری. رجوع به طبل خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ گَ تَ / تِ)
روزی خوار. وظیفه خوار. مستمری بر:
آن چنانکه عاشقی بر رزق و زار
هست عاشق رزق هم بر رزق خوار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(غَ شُ / شِ)
وظیفه خوار. (آنندراج) :
هر که راتب خوار خورشید است خالی چون شود
باولی نعمت مقابل دولتش گردد تمام.
جمال الدین سلمان
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
آنکه غراب را میخورد. خورندۀ زاغ و کلاغ، مجازاً به معنی زغال خورنده آمده است:
طاوس غراب خوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رباخوار
تصویر رباخوار
سود خوار، زیادتی خوار، کسی که در داد و ستد ربا میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه غراب را می خورد خورنده زاغ و کلاغ، زغال خوارنده: طاوس غراب خوار هر دم گاورس ز چینه دان بر انداخت. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبلخوار
تصویر طبلخوار
شکم بنده، مفتخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبل خوار
تصویر طبل خوار
شکمخواره شکم بنده عبد البطن، آنکه رایگان خورد مفتخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خوار
تصویر ربا خوار
اندوخا آنکه ربا خورد نزول خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبل خوار
تصویر طبل خوار
((~. خا))
پر خور، مفتخور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباخوار
تصویر رباخوار
((رِ. خا))
نزول خور، آن که ربا خورد
فرهنگ فارسی معین
پرخور، شکم باره، شکم خواره، شکمو، مفت خور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنزیل خوار، رباخور، سودخوار، سودخور، نزول خور
فرهنگ واژه مترادف متضاد